برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 24
با لافکا حرف میزدم
حرفهای روزمره ... از مدرسه و خونه و....
چقدر دلم میخواست جای دلبرش باشم
خوش بحال هر کی که دلبر لافکا میشه:)
خدایا دلبر خوبی به لافکا بده
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 18
خدایا مواظب مردم تهران و کرج باش
شه تو کرج هست با زنش .بتو سپردمسون
به تو سپردم
با تو سمپردم
همه ی مردم رو
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 40
دایی۱
اوندی رگال نو رو آوردی و همون قدیمی خودتو بردی
چون زن احمقت همونو میخواد
و ما همه ناراحت شدیم...
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 61
از اینهمه سوال و جواب و صدای تلویزیون و حرف اعصابم
بهممی ریزه.حوصله جواب دادن به حرفهای مادر و ندارم
یکریز حرف و سوال و طرح مساله و من بی اعصاب
نه اون بده و مشکل دار نه من .فقط این لحظه زمانی و مکانی
واقعا نباید من با پدر و مادر زندگی کنم
هیچ کاری رو تو این خونه طبق میل من نیست
مخصوصا سوال و جوابهای اعصاب خورد کن مادر
واقعا عذاب میکشم:((((
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 28
یه لحظه قاطی کردم متوجه نشدم ممه
تنگی نفس سدید داشتم و معده و روده درد فراوان
یه لحظه هنگ کرد بدنم مسواک زدم و اومدم بخوابم
رهام پهن نیست و توان انداختن ندارم و روی گفتن به بقیرو هم
ندارم ...خیلی اذیتشون میکنم .شرمندم
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 33
دیشب خواب دیدم
خوابهای زیاد میبینم و اکثریت آشفته ان
حالا دیشب خیلی آشفته بود و فقط یه پلانش یادمه...
دیدم با دا داشتیم با یکی حرف میزدیم من و اون یه نفره که نمیشناختمش
جفت هم بودیم و دا رو برومون بود
بعد یه نفر شونشو گذاشت کنار شونه ی من ... دا متذکر شد که کنار ه
بگیرید از هم و من یه کم جابجا شدم ولی اون نه
منم دیدم دا بدش میاد بلند شدم و رفتم
الان که بیدارم دلم اون آرامش شونه ها رو میخواد
کاش دا میگفت بمون کنارش...
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 18
بعد ازظهری کنار بخاری اتاق خوابیده بودم
پدر میرفت و میومد من حالم بد بود خیلی ..
مادرم زنگ زد و با سر درد زیادی جوابشو دادم و ناراحتی و اعصاب خوردی از دست خودم واقعا نمی تونستم جوابشو بدم ....
عصری آ و شوهرش و دخترش اینجا بودن .من حوصلشونو نداشتم
فضای فکری و دغدغه ای بسیار متفاوتی داریم زمین تا آسمون با هم فرق داریم
اینقدر دلم گرفته که حساب نداره .عصر پاییزی سرد دلتنگ کننده ای هست
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 39
دست خودم نیست...
اینطور مواقع میترسم
پدر بد خواب هست و من بد خواب تر میشم
خدایا این وضع تا کی هست
ده بار تلگرام و بالا پایین کر دم هزاربار وبلاگ مونصدبار اینستا
و این دلتنگی و بی اهمیتی جبران نمیشه
من نمیخوام شاهد پیری پدر و مادر م باشم تو خونه ی پدری
اونم با این سن و سال ...خدا کجایی
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 30
خدایا من چقدر بتو پناه ببرم و
تو دست رد به سینم بزنی:(((((((((
:(((((((
رواست اگر بنده ای چیزی رو از خدا بخواد و خدا نده اون بنده بمیره
مگه من پنت هاوس خواستم مگه شغل وزارتی خواستم مگه اپلو خواستم
مگه دکتری هاروارد خواستم مگه سواحل هاوایی خواستم
خدایا سطح خواسته های من خیلی پایین از او ن چیزیه که هرکی فکرشو کنه
تو نه بهترشو میدی نه بعدا دادی نه میدی نه صبر نه تلاش نه توکل
من چیکار کنم خدایا
برچسب : نویسنده : bayandama بازدید : 33